.

..

.

..

سلام خوش آمدید

مهم نیست بیداری رجب طیب اردوغان تحت تاثیر عملیات حسن ساکلانی هست یا نه. چرا مهم هست ازین نظر که ارزش کار یک نفر را مشخص می کند. یک شهروند ترکیه ای که بخاطر عادی بودن روابط اسراییل و ترکیه ویزای گردشگری می گیرد و در اسراییل علیه نیروهای نظامی، عملیات استشهادی می کند.

اما موضوع فقط حسن ساکلانی نیست .اینطور بگویم حسن ساکلانی فقط یک نفر نیست، آرون بوشنل فقط یک نفر نیست و این چهل و چند هزار شهید و صد و چند هزار زخمی غزه فقط یک عدد نیستند. و آن دو هزار و چهارصد دانشجویی که با خشونت در دانشگاههای آمریکا دستگیر شدند، هم عدد نیستند. نه تنها یک عدد نیستند که یک تاریخند . اگر بعد از هفت ماه جنایت بی سابقه، رجب طیب اردوغان از قطع تجارت با اسراییل دم می زند، آن هم مردی که کمیت مردم سالاری اش لنگ می زند، به خوبی می توان حقیقتی را کشف کرد. امروز همان روزی است که انسانها فوج فوج به حقانیت فلسطین می پیوندند از آرون بوشنل سینه سوخته تا رجب طیب اردوغان ریاکار. این یعنی پیروز جنگ همین حالا مشخص شده است. پیروزی ای بسیار شبیه پیروزی فتح مکه. درست است که آنجا هم منافقان و ابوسفیانها و یهودی مخفی ها ظاهرا مسلمان شدند تا بعدا سر فرصت موج سواری کنند و کیسه هاشان را پر کنند. اما ای تاریخ هشیار باش و غلبه ی گفتمانی غزه ی خون بر اسرائیل شمشیر را ثبت کن. و ای مسلمان امروز همان روزیست که باید سوره نصر را دوباره بخوانی تا جای خودت را در یاری این حقیقت به خاک و خون کشیده شده پیدا کنی.فسبح بحمد ربک واستغفره ...

ادامه دارد

راستی آیا حسن ساکلانی همان امام جمعه ای نیست که روز عید فطر خطبه نخواند و گفت وقتی مسلمانها بیدار نمی شوند چرا خطبه بخوانم؟

  • ۱ نظر
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۰۰
  • Just a tiny bit of dust

برنامه داشتن یا نداشتن، مساله این است:

 ⚡️«این مقداری که شما(تشکلها) راجع به توقّع از دولت و نظام و شخص حقیر و مانند اینها اینجا بیان کردید، بدانید چند برابرش من از شما توقع دارم

🔹 بدانید در زمانه دولت سازی هستیم. از دوران نظام انقلابی عبور کرده ایم. فقط نق نزنید. ایده بدهید برنامه بدهید، فکر کنید، راه حل بدهید. در این جهت که رسالت تاریخی شما در آن است.

 

🔹 «این حوادثی که در سطح منطقه و در سطح دنیا شما را به هیجان می‌آورد و به آنها افتخار میکنید، مربوط به کشور شما است، مربوط به جامعه‌ی شما و به انقلاب شما است.»

این ها همه محصول تلاش کشور و پیشرفت آن در الگودهی است. متوجه شدید یکی از سر فصلهای مهم نقش ایران در حوادث منطقه و دنیا را؟ همین را پیگیری کنید، همین را دنبال کنید که عقب ماندگیهایش جبران شود. 

(آرمان جهانی که باید دنبالش کنید این است) 

 

🔹 من خیلی حرفها میزنم، میشنوید، ولی دنبال نمیکنید. چرا دنبال نمیکنید؟ مشغول چه کار مهمتری هستید؟

گوینده جملات بالا همان شخصیتی هست که در مورد عملیات وعده صادق، قاطعانه خواستار طراحی گام دوم و سوم عملیات پیش از اجرای گام اول بود.

در شرایطی که دشمنان در غزه بندر می سازند و رفح را برای تبدیل شدن به جبهه ای جدید با توزیع چادر آماده می کنند و سی برابر همیشه دلار رواته تل آویو می کنند و در حال گسترش آتش جنگ هستند، 

ما چه کرده ایم؟

آیا داستان تاریخی جدیدی را که نوشته می شود، خوانده ایم؟

برنامه ی ما چیست؟

از هر مذهب و ایده و گرایش سیاسی که باشیم روی داغ زمین در غزه چشم نمی توانیم ببندیم. 

چشم بستن روی این مهیب بی همانند، نابینا وارد زندگی بعدی شدن است.

این هم که ندانیم جای ما در این هنگامه کجاست مزید نابینایی و بی دست و پایی است.

ما روز اول هیچ دوست نداشتیم ماه رجب برسد و غزه کشتارگاه کودکان باشد، تحمل آتش روی سر مردم گرسنه گروگان گرفته شده در ماه رمضان را که هیچ نداشتیم.

ولی آیا خبری برنامه ای رسانه ای رهیافتی برای اربعین و ماجرای یک سره خونبار غزه داریم؟

با چه دلی به زیارت حسین بن علی برویم و اجتماع بیست و اندی ملیونی را به رخ جهان بکشیم وقتی، برای غزه نصرت مردانه و متحدانه تدارک نکرده باشیم؟

جدا جا دارد لااقل برای اینکه امام حسین ِهر ساله ما را بپذیرد روی این پرسش کار کنیم که

برای غزه چه دستهایی در دست هم، می توان گذاشت در سراسر جهان

طی چند سال گذشته شور شرکت در همایش جهانی اربعین با تلخی این پرسش می آمیخت که: بیست ملیون نفر در یمن دارند گرسنه می جنگند و به خاطر همین آرمانی که امام حسین، آن طور دلاورانه خون قلبش را نثار کرد ، می جنگند، چرا بیست ملیون زائر اربعین برای یاری آن بیست ملیون 

ایده ای، شبکه ای ، تدارکاتی ندارند

از همگی دوستان این سوال را می پرسم:

چه کنیم برای غزه که رهبرمان از ما راضی باشند و به تبع آن مولایمان را در اربعین خشنود زیارت کنیم؟ 

کاری به نیت اثر گذاری بر میدان جنگ و پایان دادن به تجاوز رژیم صهیونیستی ولی البته در سطح مردمی و با برنامه ریزی به صورت جهانی

  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۴۲
  • Just a tiny bit of dust

آیا کم است اینکه انسان، خود به اراده ی خویش شر به پا کند،در مرداب فرو برود، آن گاه کسی باشد که این انسان ساقط، دستش را به سوی او دراز کند و بگوید: دستم را بگیر! بیرونم بکش! نجاتم بده! آنچه بد کردم ، به اختیار کردم. تو را فرو نهادم و بد کردم. تو را انکار کردم و بد کردم. حال یک بار و برای همیشه نگهم دار! هشیارم کن! از لغزش بیش بازم دار! ...

آیا توبه کننده پشیمان جز خدا توبه پذیری دارد؟ 

پس ای برادر آواره-روح من ! بدان ! خدا هست، فقط به این دلیل که بودنش خوب است. خدا خوب است،زیرا بشر،از اعماق روح خویش محتاج اوست. 

خدا خوب است ، زیرا در بی خدایی هیچ نور امیدی نیست.

اگر یک روز ، خداوند خدا، احساس کند که انسان، بدون خدا ، می تواند در اوج رفاه روح و طهارت تن باشد، یقین بدان که در آن روز، کاری خواهد کرد که آدمیزاد خدا را به کلی از یاد ببرد.زیرا این خدای خوب ما نیست که محتاج خداپرستان است، این خدا پرستان اند که در آنِ بی خدایی و تردید کمر روحشان می شکند و در تعلیقی دردناک می مانند و به عمق سیاه چاله های همیشه دوار نا امیدی سقوط می کنند.

ای برادر انکارگرای من! بشنو که چه می گویم و به خاطر بسپار! برای انسانی که آرزو دارد طاهرانه و زیبا و پرشکوه زندگی کند و فرزندانش نیز طاهرانه و زیبا و پرشکوه زندگی کنند، خوب است که خدا باشد و خوب است که هست- بی نیاز به اثبات

برادر دردکشیده من!

خدا خوب است که باشد، زیرا به رغم نیروی غول آسای رنج

خوب است که انسان، جان پناهی داشته باشد: نوری، قله ای، سقفی، چتری،زمینی، دست ملاطفتی،لبخند زندگی سازی، الگویی، اسوه ی مطلقی...خصوصا برای درک رنجهای برخاسته از تمایل ذات حق به تلطیف روح آدمی، چه خوب است که ذات حقی وجود داشته باشد!

 

 

- شیرین است آنچه می گویی. مستدل نیست اما شیرین است.

 

خداوند شادی را آفرید و غمی را که به شادی ژرفا می بخشد؛ انسان بی اعتقاد، اندوه باطل در هم کوبنده را. 

می گویی: چرا خداوند خوب شما ، بیراه را، بد را،فساد را و خلاف را در اختیار آدمیان کم جنبه عاشق گناه قرار داد تا گرفتار شوند و در اعماق شوربختی فرو روند ...ما عارفان، عارفانه جواب می دهیم: خداوند، یقین می خواسته است که لذت راستین رسیدن به راه، در حضور بیراه باشد. ما می گوییم : خداوند ما به انسان، حق انتخاب بد مطلق و بیراه مطلق را نداد تا انسان انتخاب کند و بازگشت ناپذیر شود، بل بد و بیراهی را در اختیارش نهاد که نهایتا پله های شناخت نردبام خیر و راه باشد.

خداوند ما خواسته است که موجودی بیافریند که قدر کار را بداند و قدر مزد کار را. قدر قدرت انتخاب را و نفس انتخاب ناب را

 

خدا می داند که اگر انسان بی اعتراض می ساخت، انسان سنگ،انسان خاموش، انسان به مقصد رسیده، دیگر ساختنش ضرورتی نداشت.

 

 

در تنهایی خدای شخصی خویش را طلبیدن، خدایی را که خدای جماعت نیست، ما را به جهانی می رساند که وحدت انسانها در آن نیست. 

 

مشکل انسان بی خدایی نیست، نداشتن نظام عالی خداخواهی است.

 

روح اله به عمه اش گفت:

به گمان من مردم خدا را در دلهایشان، حذف کرده اند که به صبوری رضا داده اند. اگر خدا را با خلوص در قلب هایشان داشتند و در روحشان، یقین بر می خاستند  و تبر بر می داشتند.

شاید درست بگویی؛

اما خدا داشتن، راهبر خدا شناس می خواهد. خدا را در خلوت داشتن، فرق می کند با خدا را در کوچه ها و خیابان ها داشتن، در بازار و بر سر منبرها، در برابر شمشیر و تپانچه....

سه دیدار- نادر ابراهیمی

  • ۰ نظر
  • ۰۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۰۳
  • Just a tiny bit of dust

چی میشد اگر برق و امکانات صوتی جور میشد ، سفر حسرتی جور میشد یه دفعه خودت رو می دیدی کجا؟

یه  جای مهم

و اونجا صدای  سلحشور پیچیده بود توی محله های غزه توی دیرالبح و رفح توی شجاعیه و جبالیا توی خان یونس و نصیرات توی بیمارستان شفا و المعمدانی

داشت به نقل از محمدمصطفی می خواند

ما ذکر خبرنا هذا فی محفل من محافل اهل الارض و فیه جمع من شیعتنا و محبینا و فیهم مهموم الا و فرج الله همه و فیهم مغموم الا و کشف الله غمه

بعد واکنش عربهای مهموم و مغموم غزه را می دیدیم.

بعد نگاهشون می کردیم و می گفتیم کسای یمانی یعنی جبهه خانه است و مبارزه خانوادگی

بعد سلام دسته جمعی با دل میدادیم به اسماعیل حنیه 

که عید فطرش عید قربان شد

سلام بر اسماعیل وقتی ابراهیم از او پرسید

فانظر ماذا تری

سلام بر اسماعیل وقتی پاسخ داد 

یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاءالله صابرا

سلام بر اسماعیل وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او دادند

سلام بر امتی که رهبرانش هم  مساوی مردمش جهاد می کنند

سلام بر خانواده وقتی جبهه می شود

سلام بر اسماعیل

  • ۰ نظر
  • ۲۵ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۰۵
  • Just a tiny bit of dust

مدتها پیش دوستی هم قدم شدن با نادر خان ابراهیمی را پیشنهاد داده بود. آتش بدون دودش را نمی شد بدون یادداشت برداری خواند ولی خب زیاد نتوانستم یادداشت برداری کنم

دیشب خانه ی دوستی سه دیدار را دیدم و قاپ زدم

نشسته ام و دربه در دنبال خودکار و لپ تاپ و گوشی می گردم که سطر به سطرش را یادداشت کنم

 در این کتاب انگار داغ داع از تنور جنگ غزه لباس پرس تی وی به تن، دارد برای ما گزارش می نویسد با اینکه وی ، فقط دارد در این کتاب

داستان زندگی روح اله خمینی را با آن نگاه ناب  زیر و رو می کند. و نه داستان زندگیش را که داستان " روح اله خمینی شدن" را 

همین صفحه های اولش را بخوان:

 

زمان یعنی حرکت، حرکت بنیادی ترین محکومیت انسان است. ماندن به این بهانه که از همه سو راهها پر مخاطره و ناهموار و خوف انگیز است، بدترین راه را انتخاب کردن است.به شما می گویم ؛ آقایان شهامت در موقعیت قرار گرفتن و انتخاب کردن است. ونه یعنی همیشه خوب و درست را انتخاب کردن. ما عقل کل نیستیم، ما اشتباه می کنیم. ما کج می رویم ما پشیمان می شویم. از ترس اشتباه کردن و کج رفتن و پشیمان شدن، زمان را تباه کردن،جرم است.

انسان تنها جانداری است که برای پشیمان شدن،گریستن، جبران کردن و باز به راه افتادن آفریده شده است.

این حق انسان نیست که اشتباه کند این محکومیت اوست.

بسیار، اما به هنگام بیندیش، از منطق جدلی - که به استحکام پولاد آبدیده است- مدد بگیر، با ترازوی عقل و شرف و عاطفه سبک و سنگین کن، به دوردستها تا جایی که چشم می تواند ببیند نگاه کن... و سرانجام پیش از آنکه دیر شود، برو نمان تردید نکن!

به شرافت خویش متکی باش نه آنچه دیگران می گویند.

هنوز از یاد بسیاری از ما نرفته است:

"آن ها که هستند می جنگند، و آنها که نمی جنگند، نیستند تا که بجنگند." مهم نیست که این سخن از آن چه کسی است و تو گوینده اش را دوست داری یا نداری. مهم این است که این سخنی است جامع در باب زیستن و درست زیستن. حرف از حضور است و معرکه ی حضور. انسان غایب مرده است. جسد است، معنای پوسیدگی است. پیوسته در "بودنی" باید بود که  لاجرم به "شدن" می انجامد. 

 

 

نادر ابراهیمی...سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد...

به دریای روح خمینی این طور مردانه باید زد ...که از پنجره های کلبه های ماهیگیری به تماشای این دریا  نشستن نامردی است!

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۰۳ ، ۲۳:۱۳
  • Just a tiny bit of dust

(وَعَلَى ٱلثَّلَـٰثَةِ ٱلَّذِینَ خُلِّفُوا۟ حَتَّىٰۤ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَیۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوۤا۟ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّاۤ إِلَیۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیۡهِمۡ لِیَتُوبُوۤا۟ۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ)

[سورة التوبة 118]

گفت اون سه نفر که نرفتن بجنگن، بالاخره یه جوری شد که زمین بهشون تنگ شد،

...

خدا بهشون توبه کرد

و به خدا توبه کردند

زمین برای ایرانی جماعت تنگ شد

امشب توبه کن بهش یا سیدی

تا به تو 

به مقاومت

به غزه 

توبه کند....

ای که در شب قدر، ورق می زنی

ورق بزن این شش ماه سکوت را

و قبلش آن سالها و دهه های غفلت را

ورق بزن 

 و ما را 

ما و احزاب و جنبشها و مردممان را

ما و دولت   و ملتمان

را 

به جرگه 

راه بده...

یا مصطفی محمد یا مرتضی علی

  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۰۳ ، ۱۸:۴۱
  • Just a tiny bit of dust

#قوات الاحتلال اغتصب النساء و قتلهن

دستگاه فشارسنج خانگی 

دینگ دینگ دینگ می کند یاد بیمارستان و دستگاههای توی آی سی یو می افتم. توی بیمارستان بودن سخت است چون یا مریضی یا مریضدار.اما بیمارستان امن است. حتی اگر تویش نفس آخر را بکشی چون همه چیز حتی مردن تحت کنترل است. دینگ دینگ دینگ

 حالا اگر مرده همراه نداشته باشد چه؟ اگر زائو مردش نباشد چه؟ اگر تمام دنیایش شش ماه کوبیده شده باشد و بیمارستان آخرین پناهگاهش باشد چه؟ 

فکر نمی کنم مرگ هم جواب این سوالات را بداند. امروز شد یک ماه از روزی که آرون بوشنل خودش را سوزاند.

ای کاش وقتی دلیلی برای زندگی ندارم، مثل او دلیلی برای مردن پیدا می کردم.

ای جناب باریتعالی هر چه مجیر و ابوحمزه و افتتاح خوانده ام غیر صادقانه بوده است

صادقانه ترین دعایی که توی دست و بالم هست 

تقاضای مرگ هر چه سریعتر می باشد.

با تشکر

  • ۰ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۰۴:۵۱
  • Just a tiny bit of dust

گفتیم بزن ایران 

گفت نه . 

گفتیم چرا؟

از واشنگتن صدایی رسید که ما دستمون روی ماشه است برای اهدافی که تهران خودش می دونه

همدیگر و نگاه کردیم و از هم پرسیدیم ینی منظورشون کدوم اهدافه

یکی گفت یه شلیک می تونه چهل و پنج کیلومتر خطوط استخراج نفت عسلویه رو بفرسته رو هوا و اون منطقه رو به جهنم تبدیل کنه

یکی گفت یه شلیک می تونه تاسیسات .....

یکی گفت بوی باروت نباید به مشام ایرانی ها برسه

زیرساختهای حساس کشور باید در  امان باشن

گفتم پس یمنی ها و زیر ساختهاشون چی؟ ...

جوابی نیامد.

ولی خودم را قانع کرده بودم به هر حال....تا اینکه

امروز این آیه یقه ام را گرفت:

(قُلۡ إِن کَانَ ءَابَاۤؤُکُمۡ وَأَبۡنَاۤؤُکُمۡ وَإِخۡوَ ٰ⁠نُکُمۡ وَأَزۡوَ ٰ⁠جُکُمۡ وَعَشِیرَتُکُمۡ وَأَمۡوَ ٰ⁠لٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَـٰرَةࣱ تَخۡشَوۡنَ کَسَادَهَا وَمَسَـٰکِنُ تَرۡضَوۡنَهَاۤ أَحَبَّ إِلَیۡکُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادࣲ فِی سَبِیلِهِۦ فَتَرَبَّصُوا۟ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَـٰسِقِینَ)

[سورة التوبة 24]

  • Just a tiny bit of dust

نگاهت می کنم هر وقت که فرصت کنم.هر وقت که جرات کنم.

به تو و بچه های خرد و زنان و مردانت . به هر چیزی که درباره شما فکر کنم باز سر از یک دنیای جدید در می آورم. به دستشویی رفتن و حمام کردنتان فکر می کنم. به زیراندازهای خیستان.

به عزمی که نتانیاهو برای حمله به رفح دارد و بمبارانی که به آن همه جمعیت پناهنده ی متراکمی که بهشان گفته می شود بمیرید ولی زیر بار نمی روند  تا شهید  شوند.

ای مقاومت! به تو  که فکر می کنم می بینم چه هنگامه ای کرده ای.

پیش از تو هر چیزی جایی داشت.

در نظرمان جهان را آراسته بودند  تا بخوریم و بیاشامیم و اسراف نکنیم. و گاهی هم مردانمان را رهسپار جبهه کنیم، 

در دنیای پیش از این خانه با جبهه فرق داشت. مردجنگی با زن حامله و کودک شیرین با جنایتکار تحت شکنجه

قبلترها رسم این بود که می گفتند کودک باید امنیت داشته باشد.غذا داشته باشد، بازی بکند و خوابیدن برایش ممکن باشد.

اما همه را تو به هم زدی. 

همه ی نظم آراسته را.

مقاومت تو یادم دادی که اسرائیل نفس را به هیچ محمود عباس و یاسر عرفاتی نمی شود نرم کرد.

مقاومت تو یادم دادی جنگ تا مرگ ادامه دارد.

من برایت دعا می کنم. 

دعا می کنم زندگیت شیرین باشد ای مقاومت.

دعا می کنم هر کس طالب شیرینی زندگی است به تو بپیوندد

دعا می کنم من هم با همه آلودگی ها و وادادگی ها و اسارت ها که در بند اسرائیل نفس دارم

شهید تو باشم.

مقاومت جان

رمضان خونین جگرت را مستانه سپری کن.عید تو هم از راه می رسد.  و وای به حال ما، وای به حال رمضان و عید ما، وای به حال محرم و صفر ما.  ما که به تو نپیوستیم  . ما که اهل مقاومت نبودیم ، ما که لیاقت نداشتیم. دیروز یک زن آمریکایی را از زیر آوارهای غزه بیرون می کشیدند. او را کسی به زور توی غزه نگه نداشته بود. خودش مانده بود تا شرط وفا را به جا بیاورد.مثل آرون بوشنل.

ولی راز را بگو

بگو که حالا که همه چیز را از تو گرفته اند 

عوضش خدا مهمان توست.

بگو که امسال سفره ی بارعام الاهی از روی آوارهای تو پهن می شود.

به جهان اعلام کن اسم مهمانهای عزیزت را.بگو کربلا را به خرابه هایت آورده ای.

بگو تو مبعوث شده ای تا روضه بند نیاید، تکراری نشود، هر روز جان تازه بگیرد و جنگ خون با شمشیر ابعاد جدیدی پیدا کند.

ما که نتوانستیم به تو بپیوندیم هم بالاخره به کاری خواهیم آمد.

ما از قصه های غصه ی تو مثل روضه های اباعبدالله محافظت خواهیم کرد.

ما اگر فرصت کنیم به تو نگاه خواهیم کرد.

ما اگر جرات کنیم به تو نگاه خواهیم کرد. دستمان را بگیر.

بعد نوشت:

دم افطار مهمان سید علی خامنه ای بودیم که در تلوزیون حدیث می خواند:

نماز ستون دین است ولی زبان بزرگتر است. روزه سپر آنش است ولی زبان بزرگتر است، جهاد ....ولی زبان بزرگتر است.

امیدم غزه به زبان است . زبان در راه یاری تو.

تو که با اندوهت جهان را داری تصفیه می کنی

فیلم مردمان دراز کشیده به مرگ را در اسپانیا دیدی؟ زیاد بودند و اهالی اندوه تو بودند

  • ۰ نظر
  • ۲۹ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۳۰
  • Just a tiny bit of dust

یک دست نوشته دست مرد دیدم. سبیلو و کلاه کابویی به سر

نوشته بود دنیا فکر می کند غزه توسط اسرائیل اشغال شده است

ولی حقیقت این است که کل دنیا توسط اسرائیل اشغال شده به جز غزه

یک جهان سخن در این دست نوشته خوابیده است. یک قفسه کامل و بزرگ پر از کتابهای صهیونیست پژوهی و آشنایی با کابالا و..

این مرد هم مرا یاد آرون بوشنل انداخت. آن جوان بیست و پنج ساله ای که بن بست جهان را فهمید و با سوزاندن خودش نشان داد که چاره چقدر ضیق شده است...

از دنیایی که این آمریکایی ها، کشفش کرده اند یا شاید بهتر است بگوییم

 اختراعش کرده اند...باید ترسید 

باید کلا از دنیا ترسید

خاصه که سازندگانش اینان باشند

  • ۶ نظر
  • ۲۹ اسفند ۰۲ ، ۰۲:۱۹
  • Just a tiny bit of dust