.

..

.

..

سلام خوش آمدید

خوب است که باشد

يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۰۳ ق.ظ

آیا کم است اینکه انسان، خود به اراده ی خویش شر به پا کند،در مرداب فرو برود، آن گاه کسی باشد که این انسان ساقط، دستش را به سوی او دراز کند و بگوید: دستم را بگیر! بیرونم بکش! نجاتم بده! آنچه بد کردم ، به اختیار کردم. تو را فرو نهادم و بد کردم. تو را انکار کردم و بد کردم. حال یک بار و برای همیشه نگهم دار! هشیارم کن! از لغزش بیش بازم دار! ...

آیا توبه کننده پشیمان جز خدا توبه پذیری دارد؟ 

پس ای برادر آواره-روح من ! بدان ! خدا هست، فقط به این دلیل که بودنش خوب است. خدا خوب است،زیرا بشر،از اعماق روح خویش محتاج اوست. 

خدا خوب است ، زیرا در بی خدایی هیچ نور امیدی نیست.

اگر یک روز ، خداوند خدا، احساس کند که انسان، بدون خدا ، می تواند در اوج رفاه روح و طهارت تن باشد، یقین بدان که در آن روز، کاری خواهد کرد که آدمیزاد خدا را به کلی از یاد ببرد.زیرا این خدای خوب ما نیست که محتاج خداپرستان است، این خدا پرستان اند که در آنِ بی خدایی و تردید کمر روحشان می شکند و در تعلیقی دردناک می مانند و به عمق سیاه چاله های همیشه دوار نا امیدی سقوط می کنند.

ای برادر انکارگرای من! بشنو که چه می گویم و به خاطر بسپار! برای انسانی که آرزو دارد طاهرانه و زیبا و پرشکوه زندگی کند و فرزندانش نیز طاهرانه و زیبا و پرشکوه زندگی کنند، خوب است که خدا باشد و خوب است که هست- بی نیاز به اثبات

برادر دردکشیده من!

خدا خوب است که باشد، زیرا به رغم نیروی غول آسای رنج

خوب است که انسان، جان پناهی داشته باشد: نوری، قله ای، سقفی، چتری،زمینی، دست ملاطفتی،لبخند زندگی سازی، الگویی، اسوه ی مطلقی...خصوصا برای درک رنجهای برخاسته از تمایل ذات حق به تلطیف روح آدمی، چه خوب است که ذات حقی وجود داشته باشد!

 

 

- شیرین است آنچه می گویی. مستدل نیست اما شیرین است.

 

خداوند شادی را آفرید و غمی را که به شادی ژرفا می بخشد؛ انسان بی اعتقاد، اندوه باطل در هم کوبنده را. 

می گویی: چرا خداوند خوب شما ، بیراه را، بد را،فساد را و خلاف را در اختیار آدمیان کم جنبه عاشق گناه قرار داد تا گرفتار شوند و در اعماق شوربختی فرو روند ...ما عارفان، عارفانه جواب می دهیم: خداوند، یقین می خواسته است که لذت راستین رسیدن به راه، در حضور بیراه باشد. ما می گوییم : خداوند ما به انسان، حق انتخاب بد مطلق و بیراه مطلق را نداد تا انسان انتخاب کند و بازگشت ناپذیر شود، بل بد و بیراهی را در اختیارش نهاد که نهایتا پله های شناخت نردبام خیر و راه باشد.

خداوند ما خواسته است که موجودی بیافریند که قدر کار را بداند و قدر مزد کار را. قدر قدرت انتخاب را و نفس انتخاب ناب را

 

خدا می داند که اگر انسان بی اعتراض می ساخت، انسان سنگ،انسان خاموش، انسان به مقصد رسیده، دیگر ساختنش ضرورتی نداشت.

 

 

در تنهایی خدای شخصی خویش را طلبیدن، خدایی را که خدای جماعت نیست، ما را به جهانی می رساند که وحدت انسانها در آن نیست. 

 

مشکل انسان بی خدایی نیست، نداشتن نظام عالی خداخواهی است.

 

روح اله به عمه اش گفت:

به گمان من مردم خدا را در دلهایشان، حذف کرده اند که به صبوری رضا داده اند. اگر خدا را با خلوص در قلب هایشان داشتند و در روحشان، یقین بر می خاستند  و تبر بر می داشتند.

شاید درست بگویی؛

اما خدا داشتن، راهبر خدا شناس می خواهد. خدا را در خلوت داشتن، فرق می کند با خدا را در کوچه ها و خیابان ها داشتن، در بازار و بر سر منبرها، در برابر شمشیر و تپانچه....

سه دیدار- نادر ابراهیمی

  • ۰۳/۰۲/۰۲
  • Just a tiny bit of dust

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی